شرکت تدبیر انرژی امید

شرکت تدبیر انرژی امید
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی

تفکر جز نگر در مقابل تفکر سیستمی

چگونگی شکل گیری جریان های فکری، روش های تحلیل در علوم و روش شناسی ها از جالب ترین مباحث فلسفه علم هستند. بررسی اجمالی خیزش جریان های فکری در علم، بیانگر نحوه تأثیر دانش های گوناگون بر همدیگر و زایش شیوه های نوین در آن­هاست. سیستم مجموعه ای است از اجزای به هم وابسته که به علت وابستگی حاکم بر اجزای خود کلیت جدیدی را احراز کرده از نظم و سازمان خاصی پیروی می  نماید و در جهت تحقق هدف معینی که دلیل وجودی آن است، فعالیت می کند. از ابتدای تاریخ دو نوع نگرش نسبت به پدیده ها رایج بوده است. به کلامی دیگر دانشمندان و صاحبنظران جوامع هر پدیده­ای را به دو شیوه متفاوت مورد توجه خویش قرار می دادند.این دو نوع نگرش عبارت بودند از:

1. نگرش تجزیه گرا یا مکانیستی

2. نگرش کل گرا یا سیستمی. این دو نگرش ریشه در تمدنهای باستانی دارند و در زمانهای مختلف مورد استفاده قرار گرفته و از منافع خود جامعه بشری را بهره مند ساخته اند.

شکل گیری تفکر و نحوه تامین آن نکته قابل توجهی است. یعنی چه چیزی تفکر را می سازد و تفکر چگونه مسیر پیچیده یا بالندگی را طی می کند؟ تفکر از دانش و دانش از علم سرچشمه می گیرد و بیشتر رفتار انسان امروز متاثر از تکنولوژی استبنابراین علم و تکنولوژی علاوه بر اینکه موضوعاتی ارزشمند تلقی می شوند بلکه بیش از آن منابع ضروری فلسفه هستند. در گذشته برای تحلیل یک سیستم، آن را به اجزای تشکیل دهنده اش تقسیم می­ کردند و به بررسی آن می­ پرداختند که به آن تفکر جز نگر می ­گفتند اما با گذشت زمان این نگرش ایجاد شد که سیستم را بدون شناخت روابط بین اجزای سازنده آن نمی­توان شناخت از این رو تفکر سیستمی یا کل نگر ایجاد شد.

 

تفکر جزیی نگر

تفکری که از تحلیل استفاده نموده و معتقد به تقلیل و جبرگرایی  باشد، تفکر مکانیستی  نامیده می شود. طبق این تفکر، دنیا بصورت یک ماشین در نظر گرفته می شود و معتقد است رفتار جهان بوسیله ساختار داخلی آن و قانون علیت قابل تعیین است.

به طور کلی تفکر تحلیل تجزیه مدار را می توان بر مبانی چهارگانه ذیل استوار دانست:

1. معطوف شدن ذهنیت غالب محقق به بخش فیزیکی و خارج جهان؛

2. تأکید بر اینکه هر پدیده­ای حاصل تجزیه یا ترکیب سایر پدیده هاست؛

3. تأکید بر کمی کردن روابط علی؛

4. افزایش دقت (که مطلوب غایی هر پژوهش گر است) .

این رویکرد میکانیکی و تجزیه ای به حل مسئله اساسی بسیاری از روش ­های ارزیابی ریسک قرار گرفته است. تجربه نشان داده است که زمانی که اشتباه تکرار می ­شود این امر ناشی از سیستم یا سیستم های فنی اجتماعی می ­باشد که بگونه­ ای نامناسب و نادرست ساخت­ یافته و بسیار پیچیده می باشند.

فرایند روش تجزیه مدار شامل سه مرحله به قرار زیر می ­باشد:

-         تجزیه اشیا و پدیده ها به عناصر تشکیل دهنده به منظور شناخت آن.

-         تلاش برای درک رفتارهای عناصر و اجزا تجزیه شده.

-         تلاش برای کنار هم گذاشتن این ادراکات به منظور رسیدن به درکی در مورد کل یک شی یا یک پدیده.

بر مبنای چنین نظریاتی، از جمله اصول مسلم پارادایم تحلیلی این است که یک موجودیت را هرقدر که پیچیده باشد میتوان به اجزائی تقسیم نمود و از راه تدقیق در وجود و رفتار آن اجزاء، به شناخت موجودیت اصلی نائل آمد. به عبارتی در این اندیشه، تقسیم هر مقوله یا پدیده به اجزای مختلف وبررسی جداگانه این اجزا وعناصر، تنها شیوه مطلوب علمی برای درک و شناخت اشیاء وپدیده های تلقی می گردداز این رو، با شناخت ویژگی های اجزاء هر پدیده که دارای اصالت و الویت است، می توان به خاصیت کل و موجودیت کلی آن پدیده دست یافت. بر اساس این اندیشه، تمام وقایع و پدیده های جهان هستی بر پایه قوانین مکانیستی و روابط علّی- خطی  قابل تبیین است و اینکه برای هر معلولی یک علت وجود دارد و بین هر علت و معلولی، یک رابطه خطی برقرار است.

دوروسنی و بیشون اندیشه تحلیلی را دارای سه خصیصه اساسی می دانند:

نخستمفاهیم این شیوه تفکر، ثابت، تغییر ناپذیر وایستا هستند

دومدر این شیوه ، زمان امری بازنگشتنی (خطی) و غیر قابل تکرار بوده (یعنی زمان رفته و گذشته، زمان نامعلوم، زمان اتفاقی)، هیچ گاه به حساب گرفته نمی شود. به عبارتی، مفهوم «مدت» و «بازنگشتن و تکرار نشدن» به مثابه بعدی اساسی، جزء ماهیت پدیدارها در می آید. 

سوم اینکه: تنها بوسیله قانون علّیت خطی «زنجیری منطقی مرکب از علت ها و معلول ها» است که می توان روابط وطرزکار پدیده ها را روشن ساخت «در این تفکر، افق نگرش بر مبنای مفهوم خطی زمان یعنی گذشته، حال و آینده شکل می گیرد وما را به تفکر درباره حال از رهگذر گذشته و مداخله درحال بر مبنای گذشته وا می دارددر این پارادایم، به دلیل جبر گرائی، آینده نتیجه منطقی گذشته تلقی می شود و بنابراین موضع پیش بینی وپیشگوئی به خود می گیرد.

در فرهنگ ما، مدیران می ­آموزند تا باور کنند که کارایی یک سیستم اجتماعی را می ­توان با ارتقای کارایی هریک از اجزای آن به صورت مجزا، افزایش داد. یعنی اگر هریک از اجزا به خوبی مدیریت شود «کل» نیز همان طور خواهد شد. این امر به ندرت اتفاق می ­افتد. علت آن است که اگر اجزا به صورت مجزا دیده شوند، با وجودی که به نظر می­رسد خوب مدیریت شده اند ولی به ندرت با همدیگر سازگار خواهند شد. در بهترین وضعیت، مدیران می ­آموزند چگونه فعالیت های اجزای یک سیستم اجتماعی را مدیریت کنند. ولی مدیران مؤثر، تعاملات بین اجزایی از سیستم که مسئولیت آن را به عهده دارند و نیز تعاملات بین اجزایی از سیستم که مسئولیت آن را به عهده دارند و نیز تعاملات آن جز با اجزای دیگر داخل یا خارج از سازمان را مدیریت کنند.

این گرایش به تکه کردن اجزا و برخورد جداگانه با آن­ها از پیامدهای تفکر تحلیل است. متأسفانه تحلیل و تفکر تقریبا به صورت  مترادف در نظر گرفته می­ شوند ولی در واقع تحلیل فقط یکی از روش­ های تفکر است و ترکیب نیز یکی دیگر از آن­هاست. تعداد کمی از مدیران از انواع روش­های تفکر آگاهند چه رسد به آنکه آن را به کار گیرند. در روش تحلیل، ابتدا آنچه که  قرار است فهمیده شود به اجزا تقسیم می­شود. سپس سعی می­شود تا رفتار هر جز به صورت مجزا فهمیده شود. سرانجام درک حاصل از این اجزا یک کاسه می­ شود. تا درکی از کل موضوع حاصل شود.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی