تفکر جز نگر در مقابل تفکر سیستمی (بخش دوم: تفکر سیستمی)
تفکر جز نگر در مقابل تفکر سیستمی
رویکرد کل نگر
در سالیان اخیر تفکر سیستمی به عنوان جایگزینی برای تفکر میکانیکی و تجزیه مدار مطرح گردیده است. این رویکرد دارای چهار ویژگی به قرار زیر می باشد:
1- غیر منتظره بودن
2- سلسله مراتب
3- ارتباطات
4- کنترل
چک لند سیستم را مجموعه ای از عناصر بهم مرتبط می داند که یک کل را شکل می دهند. این رویکرد کل نگر سیستمی با مسائل و مشکلات از طریق بررسی محیط و زمینه ای که در آن روی می دهند برخورد می کند. تفکر سیستمی به ویژه در حل مسائل پیچیده و بدساختاریافته بسیار مؤثر می باشد.
تفکر سیستمی، برخلاف برخی از جنبش های فکری که در یک رشته ی علمی و در محدوده ی معینی نشو و نما کرده اند، در خارج از محدوده یک علم معین متولد شد و در محیطی میان رشته ای رشد کرد. از آنجا که این شیوه تفکر، به طور کلی با مجموعه هایی متشکل از اجزا سروکار دارد، نه با خود اجزا، ضرورتا از مرزهای سنتی علوم خاص فراتر رفته و عمومیت یافته است.
شاید تفکر سیستمی بیشتر بر حوزه ابعاد انسانی سازمان بوده است. تفکر سیستمی بر تغییر نگرش مبتنی بر تفکیک علوم به حوزه های تخصصی و ریز، به نگرش مبتنی بر ترکیب یافته های رشته های گوناگون علمی، تأکید دارد؛ به این ترتیب متفکران سیستمی، جو فکری موجود را به نحوی اثربخش تغییر دادند و اعتبار و کاربرد عام تفکر تحلیلی تجزیه مدار را زیر سوال برند.
در حالی که متفکران سیستمی با کسانی که بدین گونه به جهان و پدیده های پیرامون خود می نگرند، تفاوت دارند. در واقع نگرش متفکران سیستمی به جهان، بر مبانی چهارگانه ذیل استوار است:
1. تصور ارگانیک، یعنی تصوری که ارگانیسم را در مرکز طراحی ادراکی آدمی قرار می دهد؛
2. کل نگری، یعنی هر پدیده به منزله موجودی زنده، دارای نظم، دارای روابط باز با محیط، خود تنظیم و هدفمند در نظر گرفته می شود (در اینجا نگرش فرد به جای توجه به اجزای پدیده ها، بر کلیت آنها تأکید دارد و بر آن متمرکز میشود)؛
3. مدلسازی، یعنی متفکر سیستمی سعی می کند که به جای شکستن کل به اجزای قراردادی، ادراک خود از پدیده های واقعی را بر پدیدهای واقعی منطبق کند (این عمل با تجرید بخشی از عوامل مرتبط با پدیده های واقعی که با مسائل مورد نظر فرد ارتباط دارند، و نادیده گرفتن ویژگی هایی که برای پیش بینی و توصیف رفتار سیستم مورد نیاز نیستند، صورت می پذیرد)؛
4. بهبود شناخت، به طوری که یک متفکر و پژوهشگر نظامگرا درک کند که
الف) زندگی در یک سیستم ارگانیک و در فراگردی پیوسته، استمرار دارد؛
ب) شناخت آدمی از یک کل، از طریق مشاهده ی فراگردهایی که در درون آن به وقوع می پیوندد، به دست میآید، نه از طریق مشاهده اجزای آن کل؛ .
ج) آنچه که فرد مشاهده میکند، خود واقعیت نیست، بلکه ادراک وی از واقعیت است.
نگرش سیستمی چهارچوبی منطقی و علمی ارائه می دهد که با سایر نگرش ها متفاوت است و این تفاوت ، از چند بعدی بودن آن ناشی می شود. لذا فردی که قالب ذهنی خود را بر مبنای سیستم نگری استوار می سازد ، می تواند به شناخت کامل تری از محیط خود دست یابد وبا آگاهی از سیستم های گوناگون ، ارتباطات موجود بین آنها و همچنین شناخت نقش و موقعیت خود در هر یک از آنها ، میزان تاثیرپذیری و اثرگذاری خویش بر آنها ارزیابی کند و در جهت بهبود سیستم های محیطی خویش بکوشد. با توجه به آنچه که ذکر شد نگرش سیستمی ،راه و روش فکر کردن و قالب ذهنی خاصی است. نحوه تفکری است که چهارچوبی برای در نظر گرفتن عوامل محیطی داخلی وخارجی سیستم ، بعنوان یک کل متشکل به دست می دهد. با تعمیم این نحوه نگرش به سازمان ها ومدیران ، می توان چنین نتیجه گرفت که مدیری که با نگرش سیستمی به سازمان مینگرد ،سازمان را کلیتی می بیند که از بخش های گوناگونی تشکیل شده است و هر قسمت از آن ، علاوه بر هدف خاصی که برای خود دارد ، در جهت تحقق هدف کل سازمان نیز فعالیت می کند. به این ترتیب مدیر با شناختی کامل از سیستم سازمانی، تصویری جامع درذهن خود ایجاد می کند و با دید خاصی که دارد، می کوشد وقت خود را مصروف جنبه های مهمتر سازمان کند. با چنین طرز تفکری ، مدیر قادر به شناختن ماهیت محیطی که در آن کار می کند ، خواهد بود در نتیجه در موقعیت شناخته شده ای وظایف خود را انجام خواهد داد. البته بنا بر نظر چرچمن ، هر یک از ما باید علاوه بر یافتن راه حل هایی برای مشکلاتمان از طریق سیستمی ، از یک فلسفه یادگیری نیز که روش جدلی و دیالکتیکی ، برای بهبود سیستم ها ارائه می دهد، استفاده کنیم ودر نتیجه به حل مشکلات اکتفا نکنیم ودر راه بهبود سیستم های موجود ،گام های موثری بر داریم.
نگرش سیستمی، برخلاف تفکر تجزیه مدار، کلیت هر پدیده را اساس کار قرار می دهد. بنابراین، باید کلیت موضوع با روابط موجود میان عناصر تشکیل دهنده آن مورد مطالعه قرار گرفته و موضوع در کلیت آن درک شود. قابل تامل است که با تفکر سیستمی نقصان در کارکرد یک بخش از سیستم موجبات نقصان در بخشهای دیگر را فراهم میسازد. برتالانفی برآنست که روابط متقابلی بین تمامی عناصر و ترکیبات جامعه در اینجا توسعه وجود دارد. عوامل اساسی در مسائل، مشکلات، برنامه ها، و خطمشیهای عمومی همیشه باید به منزله اجزای به هم وابسته یک سیستم کل مدنظر بوده و مورد ارزیابی قرار گیرند.
ویژگی اصلی نگاه سیستمی این است که سیستم در تعامل و یکپارچگی اجزاء است نه عمل هریک از اجزاء به طور مستقل. لذا، تفکر سیستمی کمک م یکند که پیوندهای بین همۀ اجزاء و عوامل سازمان درک گردیده و بینش جامع تری نسبت به موضوع پیدا شود و با درک علل ریشه ای مسائل و تمرکز بر معلول، به علل مسائل و مشکلات پی برده می شود.